کد مطلب:223205 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:217

از یزد تا خراسان

طاز یزد تا خراسان×





یزد

در شهر قدیمی یزد كه خود روزگاری از نواحی و توابع شهر اصطخر به شمار می رفته چند قدمگاه و یادبود از محل توقف و عبور حضرت علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام وجود دارد كه با توجه به تأكید منابع بر عبور آن حضرت از سمت كویر (یزد) به سوی مرو، بر اعتبار این قدمگاهها افزوده می شود. اما قبل از بررسی این آثار بجا مانده در یزد برای اطلاع بیشتر ابتدا به سابقه تاریخی این شهر اشاره خواهیم كرد و سپس به شرح راهها و منازل و قدمگاهها می پردازیم.

یزد را در زمان قدیم «كثه» می خواندند و چون نام یزد را بر این شهر گذاشتند، كثه را بر ولایت یزد اطلاق كردند و به آن حومه یا جومه یزد گفتند.

( جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص صلی الله علیه واله 30. ن.ك. به: اطلس تاریخی ایران، نقشه شماره 8. )

منابع تاریخی در شرح چگونگی پیدایش و ایجاد شهر یزد، بنای این شهر را به زمان اسكندر نسبت می دهند. محمّد بن حسن جعفری در تاریخ یزد و حسین بن علیّ كاتب در تاریخ جدید یزد كه از مورّخان قرن نهم هجری می باشند در این باره می نویسند: هنگامی كه جنگ میان اسكندر و داراب آغاز شد عدّه ای از سرهنگان داراب در خفا به او نامه نوشتند كه اگر به هر كدام از ما مملكتی ببخشی ما داراب را به قتل می رسانیم و اسكندر به آنها عهدنامه داد و سرانجام در روز حرب سرهنگان قصد داراب كردند و بر او زخم زدند، در آن حال اسكندر به بالین داراب رسید و عذر خواست كه قوم تو با تو جفا كردند و من قصد تو را نكردم و اكنون وصیت كن تا من وصیت تو را به جای آورم، داراب به او گفت: كشندگان مرا به قصاص رسان تا دیگر بندگان به خون خداوندان خود اقدام ننمایند.

دیگر آن كه دخترم را به عقد خود آور كه تا چون فرزندی از او ظاهر شود، سلطنت در خانه ما باقی بماند و دیگر آن كه با قوم من نیكویی كن تا بعد از تو با قوم تو هم نیكویی كنند. اسكندر به وصیت داراب عمل كرد و بعد از آن اسكندر بعضی از سرهنگان داراب را كه به آنها اعتماد نداشت با خود به سوی خراسان برد و از عراق (عراق عجم) متوجه خراسان شد. چون به سر بیابان خراسان كه اكنون شهر یزد است رسید، به لشكرگاه بفرمود تا قلعه ای بساختند و نهری جاری كردند و كسی از آن خود را آن جا بنشاند و آن جماعت را در آن جا ساكن گردانید و آن مقام را «كثه» نام نهاد و این أوّل عمارت یزد است كه آن را زندان ذوالقرنین می خوانند.

در كتب متقدّمان ذكر یزد نیست و ذكر كثه در صریح البلدان و مسالك الممالك كه طول و عرض بلاد (را) گویند هست و این كثه أوّل عمارت یزد است و بعد از اسكندر این كثه معمور شد و جماعتی در آن جا جمع شدند و عمارت و زراعت كردند، هنگامی كه سلطنت به یزدجرد پسر بهرام رسید، چون به كثه رسید آب و هوای كثه وی را موافق آمد، گفت نذر كردم كه در این مقام شهری بسازم به نام یزدان، و بنّایان (معماران) ممالك را جمع كرد و منجّمان به طالع سنبله یزد را بساختند... یزدجرد سه سرهنگ خود را (به نامهای) «بیده»، «میبد» و «عقدا» امر كرد كه سه مقام بسازند بیده، «بیده» را بساخت و میبد، «میبد» را بساخت و عقدا «ده گبران» را بساخت این هر سه ده كنار دریا بود و این دریا به دریای ساوه مشهور بود. در آن شب كه پیامبر ماصلی الله علیه واله از مادر متولّد شد آن دریا به زمین فرو رفت و خشك شد... ابن حوقل در قرن چهارم هجری یزد را مكانی خوش ساخت و مستحكم با ( تاریخ یزد، ص 30 - 25؛ تاریخ جدید یزد، ص علیه السلام 2 - 19. )

دو دروازه آهنین توصیف می كند، و می نویسد: چون یكی از این دروازه ها نزدیك مسجدی است كه در «ربض» پهناوری قرار دارد آن را دروازه مسجد گویند. حمد ( صورة الأرض، ص صلی الله علیه واله 19، 5 - 294؛ جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص صلی الله علیه واله 30. )

اللّه مستوفی، در نزهة القلوب می نویسد: اكثر عمارات ظاهری آن (شهر یزد) از خشت خام بود جهت آن كه در آن جا بارندگی كم باشد و گِلَش به قوّت است و شهری نیك و پاك است و آبش از كاریزها و قنوات بسیار در میان شهر گذرد و مردم بر آن سردابها و حوضها ساخته اند.

( نزهة القلوب، ص 153؛ جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص صلی الله علیه واله 30. )